نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی
عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 520
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 14 مهر 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی

 

 

برایم نوشته بود :

 

گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسند شاید چون آرزوهایم

 

 بلندند

 

ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید :

 

امیدی هست چون خدایی هست … آری و چه زیبا نوشته بود !

 

همواره با خود تکرار میکنم امیدی هست ؛ چون خدایی هست

 

 

 

عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 524
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 14 مهر 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی

 

 

 

  

 

 

همیشه فکر می کنیم چون گرفتاریم به خدا نمیرسیم

 

 

 

ولی در حقیقت چون به خدا نمیرسیم گرفتاریم

 

 

 

 

عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 503
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 14 مهر 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی
گروه علمی «خبرگزاری دانشجو»؛ روز گذشته مهمان خانواده متدین و محترم مشایخی شدیم تا در جمعی صمیمانه بیشتر با نفر اول کنکور علوم انسانی کشور آشنا شویم. ما در گفت و گوی صمیمانه با زهرا مشایخی از جزئیات تجربه موفقش و دیدگاهش پرسیدم و از پدر و مادر زهرا نیز درباره تجربه شان که شرح آن را در زیر می خوانید:

«خبرگزاری دانشجو» - این موفقیت را به شما تبریک می‌گوییم و امیدواریم این آغاز پیروزی‌های شما در مراحل بعدی تحصیلی‌تان باشد. از اینجا شروع کنیم که چه شد شما رشته علوم انسانی را انتخاب کردید؟

زهرا مشایخی: راستش در سال دوم دبیرستان بین رشته معارف، علوم انسانی و ریاضی خیلی شک داشتم و حتی در هفته اول که سر کلاس علوم انسانی نشسته بودم با خود می‌گفتم نکند اشتباه کرده باشم؛ مشاورها از من می‌خواستند توانمندی‌ها و علاقه‌مندی‌هایم را بنویسم و امتیازبندی کنم، ولی معمولاً 50،50 درمی‌آمد.

آقا صحبتی کردند مبنی بر اینکه علوم انسانی نرم افزار است و علوم دیگر در حکم سخت افزار؛ این برای من بسیار قشنگ بود. از طرفی علوم انسانی در کشورهای پیشرفته از جایگاه مهمی برخوردار است؛ چرا که می‌گویند می‌توان پزشک و مهندس را جذب کرد، اما سیاستمدار و مدیر را باید درون کشور ساخت.

متاسفانه در کشور ما دید بدی نسبت به علوم انسانی وجود دارد. تا کسی پا به علوم انسانی می‌گذارد می گویند بچه تنبل است؛ من می‌خواستم با این دید مبارزه کنم و بگویم که الزاماً هر که به رشته علوم تجربی و ریاضی می‌رود موفق نیست، بلکه موفقیت به این معناست که در هر رشته که می‌روی بهترین آن باشی.

«خبرگزاری دانشجو» - وقتی که رشته علوم انسانی را انتخاب کردید به رشته دانشگاهی‌تان هم فکر می‌کردید؟

زهرا مشایخی: در یک دوره ای احساس می کردم من مهندسی را دوست دارم، اما رشته‌هایی چون فلسفه، حقوق، ارتباطات و علوم اجتماعی از نظرم رشته‌های قشنگی بودند؛ برای همین سختی‌های حفظ دروس در علوم انسانی را قبول کردم و به رشته انسانی آمدم.

«خبرگزاری دانشجو» - الان چه طور در مورد رشته دانشگاهی خود تصمیم گرفته‌اید؟

زهرا مشایخی: هنوز قطعی نشده. امروز با چند نفر صحبت کردم و در خصوص رشته‌های حقوق، روان‌شناسی بالینی و اقتصاد در حال سبک سنگین کردن هستم تا انتخاب بهتری داشته باشم.

«خبرگزاری دانشجو» - حتماً عوامل مختلفی در موفقیت شما موثر بودند؛ در صورت نبود کدام عامل قطعاً شما نفر اول در کشور نبودید؟

زهرا مشایخی: می گویم خدا؛ چون اگر خدایی نبود توانمندی در وجود من نبود و اگر خدا نبود استعداد و انرژی هم در من نبود. خانواده خوب و معلم‌ها و کادر اجرایی خوبی هم در کنار من نبودند.

«خبرگزاری دانشجوم - از پدر و مادر بگویید و نقش‌شان در موفقیت شما.

زهرا مشایخی: پدر و مادر حامی و پشتیبان برای آدم هستند؛ زمانی که خانه را آرام می‌کنند و به آدم دلگرمی می‌دهند. تا حالا نشده که مرا در فشار قرار دهند که این رشته یا آن رشته را انتخاب کن یا مدام بپرسند نمره‌ فلان درست چند شد. آخر سال تحصیلی معدل کل را از من می‌پرسیدند. حتی با وجود این که حدس می‌زدند رتبه خوبی بیاورم اصلاً به من نمی‌گفتند تا تحت فشار قرار نگیرم.

«خبرگزاری دانشجو» - شما فرزند چندم خانواده هستید؟

زهرا مشایخی: من فرزند چهارم خانواده هستم و سه خواهر بزرگتر از خودم دارم.

«خبرگزاری دانشجو» - فضای خانه در ایام کنکور چگونه بود؟ همه چیز تعطیل بود و خانه در سکوت محض؟!

زهرا مشایخی: نه این طور نبود من از بچگی عادت داشتم در محیط شلوغ درس بخوانم. گاهی از مادر می‌خواستم صدای تلویزیون را بلندتر کند تا اگر سر جلسه کنکور مشکلی پیش آمد بتوانم آن را مدیریت کنم.

بچه خواهرم عموماً صبح‌ها خانه ماست. خیلی مراعات من را کرد، با وجود این که سه چهار سال بیشتر ندارد، اما خودش می‌گفت: «خاله داره تست می‌زنه من به اتاق نمی‌روم.»

«خبرگزاری دانشجو» - شما چه طور برای درس خواندن برنامه‌ریزی می‌کردید؟

زهرا مشایخی: معمولاً بچه‌ها یک دفتر برنامه‌ریزی دارند که مشاور آن را می‌بیند. در آن دفتر، ساعات مطالعه خود را یادداشت می‌کنند، اما من هیچ وقت نمی‌توانستم یادداشت کنم. فکر می‌کردم 10 دقیقه از وقتم را از دست می‌دهم و گاهی هم تنبلی می‌کردم. معمولاً بعد از هر آزمون با توجه به برنامه مدرسه و آزمون بعد، برنامه‌ای را تنظیم و مشخص می‌کردم که در هر روز حتماً باید این مقدار از درس‌ها را بخوانم و بعداً کنار خوانده شده‌ها تیک می‌زدم.

«خبرگزاری دانشجو» - در برنامه درسی‌تان بیشترین وقت را به کدام درس اختصاص دادید؟!

زهرا مشایخی: خب لازم بود برای کسب رتبه خوب، در همه درس‌ها به یک میانگین برسم؛ این طور نمی‌شد که درسی زمین بماند و درسی بسیار خوانده شود، اما خب روی ریاضی واقعاً وقت گذاشتم، چون ریاضی را بیشتر دوست داشتم و از اول هم بین معارف و ریاضی مانده بودم؛ با خودم گفتم حالا ریاضی را با گذاشتن وقت بیشتر ادامه می‌دهم، بنابراین برای ریاضی وقت زیادی گذاشتم و زیاد تست زدم. در ماه‌های آخر فلسفه و منطق را هم چند بار با نگاه‌های مختلف خواندم؛ چون سوالات پارسال کاملاً متفاوت و با نگاه متفاوتی طرح شده بود من هم با نگاه متفاوتی می‌خواندم و نکاتی که در روز قبل به نظرم بی‌ارزش می‌آمد این بار به عنوان نکات باارزش و مهم می‌خواندم؛ ادبیات هم خیلی تست زدم.

«خبرگزاری دانشجو» - گفتید رشته‌تان معارف بود؛ این رشته با علوم انسانی چه قدر متفاوت است؟ تغییر رشته از معارف به علوم انسانی دردسرساز نشد؟


زهرا مشایخی: در معارف تا سال دوم همه درس‌های علوم انسانی را می‌خوانیم، بجز تاریخ و جغرافیا - که معارف تاریخ خاص خودش را دارد - و تاریخ ادبیات‌ها. وقتی به پیش دانشگاهی آمدم باید تاریخ ادبیات را که حجم زیاد و در عین حال ضریب 12 اهمیت را داشت با تلاش مضاعف می‌خواندم، البته تاریخ و جغرافیا چون ضریب کمتر داشت فقط ماه‌های آخر خواندم.

«خبرگزاری دانشجو» - خواندن جدی برای کنکور را از کی شروع کردید؟

زهرا مشایخی: سال‌های پیش اصلاً فکر نمی‌کردم بخواهم در کنکور رتبه بیاورم. اصلاً فکر دو رقمی را هم نمی‌کردم، گفتم تمام زورم را می‌زنم یک رتبه سه رقمی می‌آورم، اما وقتی وارد پیش دانشگاهی شدم، مدرسه کلاس‌های پایه را از مرداد شروع کرد، البته چون به ماه رمضان خوردیم من ساعت مطالعه بالا نداشتم و درس خواندن در عین روزه‌داری برایم سخت بود و فقط چند ساعت سحر را درس می‌خواندم، اما از بعد از ماه رمضان جدی شروع کردم و در تابستان توانستم تقریباً یک دور پایه‌ام را ببندم، بجز تاریخ و جغرافیا که فایده‌ای نداشت و باید می‌گذاشتم برای آخر سال. در طول سال تحصیلی از شنبه تا پنجشنبه فقط پیش دانشگاهی می‌خواندم و پنجشنبه پایه‌ها را می‌خواندم و جمعه هم مخلوطی از پایه و پیش.

میانگین ساعت مطالعه‌ام متفاوت بود؛ چون تا ساعت چهار مدرسه بودم. مدرسه برای کسانی که محیط خانه‌شان شلوغ است پایگاهی آماده کرده بود و می توانستیم برای مطالعه تا ساعت هفت هشت در آنجا بمانیم که من عموماً تا هشت می‌ماندم. وقتی به خانه می‌آمدم، تلاش می‌کردم کمی دیگر بخوانم.

اوایل برایم سخت بود که بعد از آمدن از مدرسه و چند ساعت دوری از خانواده، باز درس بخوانم؛ برای همین به محض اینکه به خانه می‌رسیدم، شام می‌خوردم و 9 می خوابیدم، اما کم کم از نیم ساعت شروع کردم و به بیشتر از آن رسیدم.

ساعت مطالعه‌ام در روزهایی که مدرسه می‌رفتم حداکثر تا پنج ساعت بود، اما باید بگویم نصف یادگیری‌ام سر کلاس صورت می‌گرفت و دیگر نیازی به وقت گذاشتن برای قواعد نداشتم.

«خبرگزاری دانشجو» - اینکه همه مدام می‌پرسند روزی چند ساعت می‌خواندی چه قدر مهم است؟!

زهرا مشایخی: اصلاً مهم نیست. شبیه دکتری است که یک نسخه را می‌خواهد به همه بدهد و این کار بی‌فایده است. هر کس باید بر اساس توانمندی و پتانسیل خود تلاش کند.

«خبرگزاری دانشجو» - از تابستان شروع کردن تا تابستان بعد مدت طولانی است. شد آن قدر خسته بشوی که بخواهی برای چند روز درس خواندن را تعطیل کنی؟

زهرا مشایخی: خب پیش می‌آمد، ولی من طوری برنامه ریخته بودم که جمعه‌هایی را که آزمون می‌دادم (هر دو هفته یک بار) تا شب استراحت می‌کردم، فیلم می‌دیدم و با خانواده بیرون می‌رفتم، اما در همان روز برنامه هفته بعدم را می‌ریختم و خیالم راحت بود که درسی عقب مانده ندارم.

«خبرگزاری دانشجو» - آن چیزی که بیشتر از هر چیز دیگر باعث می‌شد خستگی ات به امید و انرژی برای شروع دوباره تبدیل شود چه بود؟

زهرا مشایخی: در جمعه‌ای که استراحت می‌کردم از خدا کمک می‌گرفتم، البته آخر سال درس خواندن واقعاً فرسایشی می‌شود و من می‌شنیدم افرادی 16 ساعت در روز درس می‌خواندند. گاهی بیش از اندازه خواندن نه تنها کمک نمی‌کند، بلکه به خاطر استرس باعث می‌شود همان‌هایی را هم که خواندی فراموش کنی، البته گفتم که توانمندی‌ها با هم فرق می کند.

«خبرگزاری دانشجو» - در این مدت که درس می‌خواندید سفر هم رفتید؟

زهرا مشایخی: بله هم در شهریور ماه با خانواده به قشم و مشهد رفتم و هم حدود اسفند ماه هم با مدرسه یک سفر سه روزه به مشهد رفتم که نیروی معنوی گرفتیم و با جدیت بیشتر برگشتیم.

«خبرگزاری دانشجو» - از این نیروی معنوی بیشتر بگویید.

زهرا مشایخی: وقت‌هایی که واقعاً کم می‌آوردم، مادرم دستم را می‌گرفت و مرا به زیارتگاهی می‌برد تا دوباره تجدید نیرو کنم. از خدا خیلی کمک گرفتم. تا قبل از کنکور هیچ کسی فکر نمی کرد من رتبه یک بیاورم، فکر می‌کردند رتبه‌ام خوب شود، اما یک شدنم برای همه عجیب بود.

در اول سال و قبل از شروع هر خواندنی به 14 معصوم متوسل شدم و از آن‌ها کمک خواستم؛ در روز قبل از کنکور هم دعای توسل خواندم و گفتم من با کمک شما شروع کردم و با کمک شما به پایان می‌برم و واقعاً خودشان کمک کردند.



«خبرگزاری دانشجو» - عید را چگونه گذراندید؟

زهرا مشایخی: از هشت صبح تا هشت شب مدرسه بودیم و در ساعت‌های استراحت‌مان ورزش می‌کردیم؛ والیبال، اسکیت و ... واقعاً خیلی ورزش به من روحیه می‌داد. گاهی می‌شد که تحت فشار بودم و کمی گرفته که مشاورمان می‌گفت: زهرا پاشو برو همون والیبالت را بازی کن. هر چند بعضی‌ها می‌گویند ما خسته می‌شیم، ولی برای من انرژی مضاعف بود!

«خبرگزاری دانشجو» - رتبه بعدی از شما در مدرسه چند بود؟

زهرا مشایخی: 200، البته همه فکر می‌کردند با توجه به آزمون‌ها نتایج بهتری کسب کنند.

«خبرگزاری دانشجو» - پس زیاد هم نمی‌شود به نتایج آزمون ها دلخوش کرد؟

زهرا مشایخی: بله. در همان آزمون خیلی‌ها رتبه‌شان از من بهتر بود، ولی بعضی‌ها فقط برای آزمون درس می‌خوانند و رتبه و تراز و بعضی برنامه های خودشان را دارند و در کنار آن به آزمون هم می‌پردازند. بعضی درس‌ها بودند که در آزمون می‌آمد در کنکور نه، خیلی‌ها به خاطر تراز و رتبه می‌خواندند، ولی من نخواندم چند تا را خواندم و بعد ول کردم.

«خبرگزاری دانشجو» - بیشترین درصدتان در کنکور مربوط به چه درس یا دروسی بود؟

زهرا مشایخی: علوم اجتماعی. صد درصد فکر می‌کردم باید چند صد داشته باشم، اما دیدم میانگین بالا داشتن در همه دروس بهتر از چند درس با درصد بالا و چند درس با درصد پایین است. علوم اجتماعی را واقعا خیلی دوست داشتم و در طول سال خیلی خواندم و با تغییرات این کتاب هر چند سخت‌تر شده بود آن را بیشتر دوست داشتم. قبلاً مباحث علوم اجتماعی جذاب نبود، ولی الان تازه شده جامعه شناسی.



«خبرگزاری دانشجو» - از حال و هوای متفاوت شب قدر اول (19 رمضان) بگویید و حال شب قدر 23 که حتما خیلی فرق می کرد، بگویید.

زهرا مشایخی: من به حضرت علی ارادت خیلی خاصی دارم. سر کنکور با پشتیبانی حضرت علی(ع) رفتم و گفتم حضرت علی(ع) من به پشتوانه شما می‌روم و دیگر خودم کشش آن را ندارم که فکر کنم درست تست بزنم. شب‌های قدر خواستم هر چه شده و هر نتیجه ای بدست آمده زودتر به من اعلام کنند، دیگر نمی‌توانستم تا 12 مرداد صبر کنم و دقیقاً بعدازظهر شب شهادت حضرت علی(ع)، با من تماس گرفتند و خبر دادند و ما به احترام و حرمت شب شهادت به کسی اعلام نکردیم.

«خبرگزاری دانشجو» - از سرجلسه کنکور که آمدید چه حسی داشتید؟

زهرا مشایخی: روزی که کنکور دادم روز تولدم بود، خوشحال بودم که بالاخره هر چه فشار و استرس بود، تمام شد. این که چه کار کردم و نکردم مهم نبود، فقط می گفتم تمام شد. با خود گفتم دیگر نباید ناراحت باشم؛ چون افرادی را می دیدم که ناراحت بودند، البته من هم آن طوری که آزمون می‌دادم، کنکور ندادم، به بابا گفتم بابا دور دولتی را خط بکشیم و بابا گفت آزاد قبول می‌شوی انشاالله.

«خبرگزاری دانشجو» - به نظرتان سخت‌ترین سوالات مربوط به کدام درس بود؟

زهرا مشایخی: زبان، نمی‌دانم چرا کلاس‌های زبان پیش بیشتر بچه‌ها را از زبان دور می کنه تا نزدیک، لغات را هر شب می‌خواندم و گرامر را کامل مسلط بودم، ولی در زبان زیاد این شاخه و این شاخه پریدم و این کار اشتباه بزرگی بود.

«خبرگزاری دانشجو» - بیشترین چیزی که می‌تواند موفقیت بچه‌ها را در کنکور تهدید کند چیست؟

زهرا مشایخی: اول از همه ناامیدی و بعد این شاخه و آن شاخه پریدن، در درس خواندن؛ بچه‌ها از اول فکر چهار رقمی را می‌کنند، پنج رقمی هم نمی‌شوند، شهید مطهری می‌گفت: من می‌خواستم امام صادق(ع) شوم، این شدم، وای به حال شما که می‌خواهید مثل من شوید، به نظرم بچه‌ها با توجه به توانایی خود هدفی بزرگ را انتخاب کنند.

«خبرگزاری دانشجو» - ارتباط شما با کتاب درسی چگونه بود؟ چون این روزها بچه‌ها خیلی کم سراغ خود کتاب درسی می‌روند.

زهرا مشایخی: فقط کتاب را می‌خواندم و هر چیزی جز کتاب را ناقص می‌دانستم و اگر هم جزوه‌ای یا کتاب دیگری می خواندم بغل کتاب حاشیه‌نویسی می‌کردم و مرجع هم در نهایت کتاب بود.

«خبرگزاری دانشجو» - اگر در منطقه محروم بودید فکر می کردید باز هم همین موفقیت را کسب می‌کردید؟

زهرا مشایخی: باید بگویم ما رقبای خود را شهرستانی ها می‌دانستیم نه تهرانی ها. چون به نظرم آن‌ها سختکوش ترند و پشت کار بیشتری دارند؛ ضمناً با بچه‌ها که حرف می‌زدیم، می‌گفتیم بچه‌های شهرستان هوای خوب می‌خورند و ما سرب؛ آن‌ها روغن حیوانی و ما روغن نباتی.

«خبرگزاری دانشجو» - شما موفقیت بزرگ کسب کردید. اگر به شما بگویند هدیه‌ای را برای خود انتخاب کنید چه چیزی را انتخاب می‌کنید؟

زهرا مشایخی: این رتبه خودش هدیه بود، هدیه‌ای به خاطر حقی که همه بر گردنم داشتند، حتی بخاطر حقی که خودم بر گردن خودم داشتم و به خاطر زحماتم، پدر و مادرم و معلم‌هایم، ولی اگر حرف آرزو باشد: سفر حج.

«خبرگزاری دانشجو» - حرفی مانده که لازم باشد بگوید و در سوالات ما نبود؟

 
زهرا مشایخی: فقط بگویم که برای موفقیت 50 درصد تلاش مهم است و بعد عوامل دیگر؛ تا این 50 درصد تلاش پر نشود آن 50 درصد عوامل دیگر هم حل نمی‌شود؛ نگویند چون خدای نکرده ما خانواده خوبی نداریم، پس تلاش هم نمی کنیم، چون رابطه خوبی با خدا نداریم، پس تلاش هم نمی‌کنیم.

بزودی گفت‌وگوی «خبرگزاری دانشجو» با پدر و مادر زهرا مشایخی را در سرویس علمی همین خبرگزاری منتشر می کنیم.
عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 509
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 14 مهر 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی




در دیداری که در بیت رهبری صورت گرفت؛


کد خبر: ۲۶۲۷۳۵
تاریخ انتشار: ۲۰ آبان ۱۳۹۲ - ۱۳:۰۶
مریم هاشمی قهرمان ووشوی جهان، ضمن دیدار با رهبر معظم انقلاب، مدال طلای خود را تقدیم ایشان کرد.
به گزارش مشرق و به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری، خانم مریم هاشمی قهرمان کرمانشاهی ووشوی جهان در مسابقات مالزی، پیش از ظهر امروز با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار و مدال طلای خود را به ایشان تقدیم کرد.


حضرت آیت‌الله خامنه‌ای خطاب به بانوی ووشوکار کشورمان گفتند: شما با نمایش شخصیت و هویت زن مسلمان ایرانی نشان دادید که در میادین ورزشی نیز یک زن مسلمان می‌تواند با حفظ حجاب و حدود دینی، حضوری مقتدر و عزت‌آفرین داشته باشد.



مریم هاشمی بانوی طلایی ووشوی ایران
رهبر انقلاب، دفاع علنی این بانوی ورزشکار از جمهوری اسلامی را امتیاز دیگری برای وی برشمردند و افزودند: یکی از برنامه‌های ثابت جنگ روانی دشمنان علیه جمهوری اسلامی، القای این ادعای نادرست است که نخبگان عرصه‌های مختلف با نظام اسلامی میانه‌ای ندارند که شما با اقدام خود، وابستگی به نظام اسلامی را از یک سکوی جهانی اعلام کردید.

ایشان، نفس حضور جوانان ورزشکار ایران اسلامی در میادین بین‌المللی را ارزشمند دانستند و افزودند: خدا را به‌خاطر وجود جوانانی همانند شما شکر می‌کنم.



اهدای مدال طلای جهانی مریم هاشمی به مقام معظم رهبری در سال 90 - کرمانشاه

به گزارش مشرق، این بانوی ورزشکار 2 سال پیش در بدو ورود مقام معظم رهبری به استان کرمانشاه نیز مدال خود را به ایشان تقدیم کرده بودند اما رهبر معظم انقلاب پیش از ترک کرمانشاه، ضمن بازگرداندن مدال طلای مریم هاشمی، ووشوکار کرمانشاهی فرمودند: این مدال باید در کرمانشاه بماند.
مریم هاشمی این مدال طلا را در رقابت‌های ووشو بزرگسالان جهان در ترکیه کسب کرده بود که نخستین مدال طلای جهانی تاریخ ورزش بانوان استان کرمانشاه محسوب می شود.


کد خبر: ۲۶۳۰۶۹
تاریخ انتشار: ۲۱ آبان ۱۳۹۲ - ۱۵:۰۳

قهرمان ووشو جهان با اشاره به تقدیم مدال طلایش به رهبر معظم انقلاب گفت: از سکوی مبارزه که پایین آمدم تصمیم گرفتم که این هدیه ناقابل را به مقام معظم رهبری پیشکش کنم. حتی رییس فدراسیون ووشو هم از این تصمیم من آگاه نبود.
به گزارش مشرق به نقل از پایگاه خبری وزارت ورزش و جوانان، مریم هاشمی با اشاره به این که روز قهرمانی اش با 13 آبان روز مبارزه با استکبار جهانی مصادف بود، گفت: بیش از 85 کشور جهان در این مسابقات حضور داشتند و به همین دلیل تصمیم گرفتم در مقابل چشم نمایندگان آن کشورها ثابت کنم که نخبه های این سرزمین عاشق ایران هستند و هیچ گرایشی به ابرقدرت ها ندارند و اکنون خرسندم به عنوان سرباز کوچک کشور و نظام این نگاه را جهانی کردم.

وی با اشاره به اینکه این دومین پاییز زندگی ام بود که به بهار تبدیل شد افزود: بار اول که طلا گرفتم سال 2011 در رقابت های جهانی ترکیه بود که در همان روز حضرت آقا به استان ما سفر کرده بودند و من این هدیه ناقابل را از طرف جوانان کرمانشاه به ایشان تقدیم کردم. خدا را شاکرم در سن 22 سالگی پرچمی که 22 الله اکبر دارد را برای بار دوم بالای سر بردم.

دارنده مدال طلای وزن 65- کیلوگرم ووشو جهان با اشاره به احساسش در ملاقات دیروز با حضرت آیت الله خامنه ای گفت: به خود می بالم که باعث شدم حضرت آقا از حجاب و افتخارآفرینی من خوشحال شوند. حرف های ایشان در ذهن من حک می شود و حس می کنم خدا گناهان مرا بخشیده که همچنین افتخاری نصیبم کرده است.

وی به اعتقاد قلبی اش به مقوله حجاب اشاره کرد و افزود: دختران ورزشکار ایران قبل از پرچم کشور در عرصه های بین المللی پرچم حجاب و عفت و آبروداری را بالای سر می برند. ورزش دنیا با تلاش های جمهوری اسلامی ایران حجاب را به عنوان پوشش اسلامی پذیرفته. پیش تر در ووشو غیر از بانوان ایران هیچ کشوری از حجاب استفاده نمی کرد اما اکنون مصر،‌ ترکیه‌، لبنان و چند کشور اسلامی دیگر از حجاب استفاده می کنند و از رییس فدراسیون ما خواسته اند که از مقنعه هایی که ما استفاده می کنیم در اختیارشان قرار دهند.
عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 862
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 14 مهر 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی
یکی از جاهایی که تمام مردم ایران، دور هم جمع می شوند، مراسم عزای حسینی است. مؤمن و فاسق، مذهبی و غیرمذهبی، باحجاب و بی حجاب هم نداره. همه جمعند.



همایش شیرخوارگان حسینی، آبان 92:










اهتزاز پرچم حرم امام حسین، در برج میلاد تهران(92)







عزاداری تاسوعای حسینی، در حسینیه سادات اخوی(آبان 92)












عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 520
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 14 مهر 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی



گفتگو با رساله فرهانيان

درآمد

خاطرات خواهر كوچك‌تر، به ويژه هنگامي كه با ياد مهرباني‌ها و گذشت‌هاي بي حد و حصر او در هم مي‌آميزد، سخن گفتن از او را براي خواهران و برادرانش دشوار مي‌سازد. فقط اداي دين نسبت به آن شهيد بزرگوار بود كه رساله فرهانیان را به رغم كسالت ناشي از بيماري، به این گفت‌وگو برانگيخت كه از ايشان سپاسگزاريم.

خاطراتي را كه از خواهر و برادر شهيدتان داريد، بيان كنيد.

اول از مهدي مي‌گويم كه كمتر درباره‌اش صحبت كرده‌اند. مادرم مي‌گفت مهدي از همان بچگي خيلي دلسوز بود. از همان بچگي وقتي غذايي را سر سفره مي‌آوردند، بين همه به تساوي تقسيم مي‌كرد و آخرش اگر چيزي مي‌ماند، براي خودش بر مي‌داشت. مثلاً هندوانه و خربزه را طوري تقسيم مي‌كرد كه انگار خط كش‌ گذاشته بودند. يا مثلاً وقتي مادرم نان محلي مي‌پخت، مي‌رفت بالاي سر او چتر مي‌گرفت. هميشه با مادرمان و خواهرها صحبت مي‌كرد كه آيا چيزي احتياج داريم يا نه. زياد توقع هم نداشت و هيچ چيز از كسي نمي‌گرفت. پدرم به همه ما مختصر پول توجيبي مي‌داد. مهدي تا وقتي كه خود پدرمان پول را نمي‌داد، يك كلمه هم حرف نمي‌زد. خيلي اهل مطالعه بود حدود كلاس اول دبستان بود كه يك شب خواب مي‌بيند كه يك آقاي سيدي از اسب سفيدي پايين آمده و گفته بود، «كف دستت را باز كن.» و يك، يك ريالي كف دست مهدي مي‌گذارد. مهدي وقتي اين را براي پدرمان تعريف مي‌كند،‌ پدر خيلي تعجب مي‌كند و او را در آغوش مي‌گيرد و مي‌بوسد و مي‌گويد، «اين آقا امام زمان(عج) بوده‌اند.» از آن موقع به بعد، پدرمان توجه خاصي به مهدي داشتند و به او گفته بودند، «هر وقت از اين خواب‌ها ديدي به من بگو تا من يك چيزي به تو بدهم» كلاس دوم و سوم دبستان بود كه معلم ديكته‌هاي بچه‌ها را مي‌داد او تصحيح كند. خيلي سالم و فعال بود و هميشه ورزش مي‌كرد. خيلي كوچك بود كه خواندن كتاب‌هاي دكتر شريعتي و شهيد مطهري را شروع كرد و به ماها هم مي‌گفت كه مطالعه كنيم. با مريم روي پشت بام يك كتابخانه درست كرده و كتاب‌ها را آنجا گذاشته بودند. مهدي به ما گفته بود كه اگر شك كرديد كه مامور ساواك در اطراف خانه هست، كتاب‌ها را ببريد خانه همسايه‌مان، مادر احمد، بگذاريد. يك شب مهدي رفته بود بيرون و من و خواهرم، جواهر، تا شك كرديم، دو تا كارتن كتاب‌هاي مهدي را برديم خانه احمد. جواهر گفت، «هنوز كه كسي نيامده»، گفتم، «تا شب است و كسي نمي‌بيند، بيا اينها را ببريم.» بعد از نيم ساعت مهدي كه برگشت، ما خواستيم مثلاً‌ به او نشان بدهيم كه سرمان توي حساب است و اهل فعاليت و اين حرف‌ها هستيم. مهدي ناراحت شد كه، «چرا هنوز چيزي نشده، خودتان را لو داديد و كتاب‌ها را برديد؟ من گفتم هر وقت اوضاع خيلي خطرناك شد، اين كار را بكنيد.» او نمي‌خواست كه حتي مادر احمد هم بفهمد كه او اين كتاب‌ها را دارد. خلاصه فرداي آن روز رفت و كتاب‌ها را آورد. مريم از نظر درسي مثل مهدي نبود، ولي درسش بد نبود. او دنباله فكر مهدي را گرفته بود و خواندن كتاب‌هاي غيردرسي را بيشتر دوست داشت. خيلي با گذشت بود و هيچ وقت يادم نمي‌آيد كه چيزي را براي خودش خواسته باشد. سميره براي همه ما لباس مي‌دوخت و مريم هيچ وقت اصرار نمي‌كرد كه اول لباس مرا بدوز. خيلي موقر و متين بود. دختر يكي از همسايه‌هاي ما بود كه زياد مي‌خنديد و مريم از اينكه او توي كوچه و خيابان رعايت نمي‌كرد، ناراحت بود. من به او گفتم، «دو سه بار كه آمد دنبالت، كاري را بهانه كن، خودش مي‌رود.» مريم هم همين كار را كرد و نتيجه داد. خيلي مراقب حجابش بود.

در دوره جنگ چه فعاليت‌ هايي داشت؟

فاطمه و حسين و علي بيشتر مي‌دانند، چون اينها هميشه در كنار هم بودند. من حدود يك سال و تا وقتي كه دخترم زينب به دنيا آمد، در اهواز منزل خواهر شوهرم بودم و بعد رفتيم ماهشهر.

مريم در آنجا به ديدن شما مي‌آمد؟

يكي دو بار آمد. توي بيمارستان كار مي‌‌كرد. دوره نظري بود و پدر و مادرم اصرار داشتند كه درسش را ادامه بدهد. در آن دوره خواستگار هم زياد داشت و به خصوص مادرم خيلي نگران بود كه آينده او چه مي‌شود. مريم مي‌گفت مي‌خواهم همسر يك جانباز نابينا بشوم.

 


خبر شهادت مريم را چگونه شنيديد؟

شب قبل از شهادت مريم خواب ديدم مهدي آمده و با اصرار مي‌خواهد دختر مرا با خودش ببرد. دخترم هفت ماهه بود. مهدي مي‌خواست برود مسجد محله خودمان. من گفتم، «بگذار كهنه و لباس بچه را تميز كنم، بعد او را ببر.» مهدي گفت، «نه! همين‌ جوري مي‌برم.» خلاصه او را به زور برد. از خواب بيدار شدم، در حالي كه دلشوره عجيبي داشتم و نمي‌دانستم چه اتفاقي پيش‌آمده. خود را مشغول كار خانه كردم بلكه اضطرابم كمي فروكش كند. ساعت ده و نيم بود كه ديدم در مي‌زنند و شوهر خواهرم را مي‌خواهند. بعد به او گفته بودند كه خواهرشان شهيد شده و آمده‌ايم بگوييم كه خودشان را براي تشييع جنازه برسانند. به هر حال شوهر خواهرم گفت كه بايد برويم آبادان كه همه افراد خانواده جمع شده‌اند. من گفتم، «چطور شده كه اينها جمع شده‌اند؟» آن روزها آبادان در محاصره بود و رفتن به آبادان آسان نبود. من راستش گمان نمي‌كردم مريم شهيد شده باشد. هميشه هم وقتي با خودش شوخي مي‌كردم و مي‌گفت مي‌خواهم شهيد بشوم، مي‌گفتم، «خيالت تخت، زن‌ها شهيد نمي‌شوند.» من بيشتر فكرم متوجه علي بود و نگران اين بودم كه پدر و مادرم اين حادثه را چگونه تحمل خواهند كرد. بالاخره به گلستان شهدا رسيديم. مراسم تدفين انجام شده بود و من مريم را اصلاً نديدم. شوهر جواهر قسم مي‌خورد موقعي كه شما رسيديد، مريم چشم‌هايش را بست. وقتي خواب شب قبل را براي مادرم تعريف كردم،‌حيرت كرد.

شهادت مريم بر همسن و سال‌هاي او چه تأثيري داشت؟

ما كه همه پراكنده شديم، ولي قطعاً روي همه ما و دوستانش تأثير داشت.

آيا حضور او و برادرتان را در زندگي‌تان حس ‌مي‌كنيد؟

بله، بچه‌هايم به من مي‌گويند، «مادر! جنگ تمام شد و رفت و تو هنوز توي آن حال و هوايي؟» خوشبختانه بچه‌ها و همسرم هم با من همفكر هستند. همسرم مي‌گويد، «يك وقت كه مي‌خواهم صدايم را براي تو بلند كنم، احساس مي‌كنم تو امانت اينها هستي و نمي‌توانم. من مطمئنم اگر تو از من ناراحت شوي، آنها ناراحت مي‌شوند.» خوشبختانه بچه‌ها هم آنها را خوب مي‌شناسند، مخصوصاً سالگردشان كه مي‌شود از من مي‌خواهند برايشان از آنها تعريف كنم.

كدام يك از بچه‌هايتان به آنها شبيه‌ترند؟

پسرم محسن در تمام بچه‌هاي فاميل از همه به مهدي شبيه‌تر است. شوهر خود من دوست مهدي بود. يك وقت‌ها با پسرم جايي مي‌روند، همه مي‌گويند كه چقدر شبيه دايي‌اش است. دختر فاطمه خانم كه اسمش مريم است، مي‌گويند شبيه اوست.

كدام يك از ويژگي‌هاي اخلاقي او يادتان مانده؟

گذشت و مهربان‌اش. من وقتي ازدواج كردم، دائماً دور من مي‌پلكيد و راهنمايي‌ام مي‌كرد. خيلي از من مواظب مي‌كرد. توي عروسي ما، هر چه اصرار كردم با ما عكس بگيرد، قبول نكرد تا موقعي كه مهدي آمد و مريم كنارش نشست و عكس گرفت. ساده‌ترين لباسش را پوشيده بود. اصلاً اهل ظاهرسازي نبود. سميره يك مانتوي چهارخانه برايش دوخته بود، من گفتم چقدر قشنگ است. بلافاصله، هر جوري كه بود مانتو را داد به من. خيلي با گذشت و مهربان بود.

منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 27

 



عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 623
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 14 مهر 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی

 

 گفتگو با سميره فرهانيان

درآمد

رابطه بسيار صميمي مريم با خواهر بزرگش، حتي فراتر از رابطه مادر و فرزندي است، از همين رو سميره، هنگامي كه از او و برادر شهيدش سخن مي‌گويد، آشكارا سوز دل يك مادر را در كلامش مي‌توان احساس كرد، مادري قوي و از شيرزنان خطه جنوب.

از مريم و مهدي بگوييد.

فاطمه و عقيله و مريم توي سپاه آبادان بودند و كارهاي خير زياد مي ‌كردند و حرفي هم در اين باره به كسي نمي‌گفتند. مريم كه شهيد شد، تازه عده‌اي آمدند و اين چيزها را گفتند. ما از كساني كه سراغ مريم را مي‌گرفتند، اين چيزها را فهميديم. مهدي و مريم هم خيلي با هم مأنوس بودند. موقعي كه مهدي شهيد شد، مريم خيلي ناراحت بود و بي‌قراري مي‌كرد و مي‌گفت، «من بايد دنبال مهدي بروم.» پدرمان، مريم و بقيه خواهرها را از آبادان بيرون برده بود. مريم در آنجا آرام و قرار نداشت و همه را كلافه كرده بود و مي‌گفت بايد برگردم آبادان. او را برگردانديم. توي آبادان هم در بيمارستان كار مي‌‌كرد و همراه خواهرهايم فاطمه و عقيله به مجروحين مي‌رسيد. بعد كه فشار جنگ كمتر شد و مجروحين را بيشتر به شهرهاي ديگر مي‌بردند، كارش در بيمارستان كم شد. ديگر اين كار او را ارضا نمي‌كرد و به بنياد شهيد رفت تا به خانواده‌هاي شهدا، جانبازان و مجروحان رسيدگي كند. قبل از شهادتش هم خواب مهدي را ديده بود.

شهادت مهدي به چه شكلي بود؟

مهدي در مهرماه،‌يعني يك ماه بعد از شروع جنگ شهيد شد. در مارد در آبادان عمليات داشتند كه در آنجا تير مي‌خورد و دوستانش عقب‌نشيني مي‌كنند و نمي‌توانند فوري جنازه او را بياورند.

نحوه شهادت مريم چگونه بود؟

يك مادر شهيد از او درخواست كرده بود كه سر خاك فرزندش برود و سال پسرش را بگيرد و از طرف او برود سر قبرش فاتحه بدهد. مريم و دوستانش براي اينكه وصيت او را انجام بدهند، راه مي‌افتند كه به گلزار شهدا بروند كه دشمن منطقه را مي‌زند. دوستانش مي‌گويند هر چه به او گفتيم كه مريم! شرايط خطرناك است، گفت بايد بروم. به هر حال اول هر سه آنها زخمي مي‌شوند و مريم شهيد مي‌شود. آن روزها جنگ بود و وسيله هم گير نمي‌آمد. نمي دانم با چه وسيله‌اي رفته بودند. خمپاره كه مي‌خورد، مريم توي گودالي كه پر از علف بوده، مي‌افتد. خانم سامري خيلي سعي مي‌كند وسيله‌اي گير بياورد كه او را برساند بيمارستان، ولي او در وسط راه شهيد مي‌شود. تركشي كه مريم را شهيد كرد، خيلي كوچك بود و مستقيماً به قلبش خورد.

از ويژگي‌هاي اخلاقي خواهرتان بگوييد.

مريم از همان كوچكي با همه ما فرق مي‌كرد. هميشه به پدرم مي‌گفت كه خواب امام زمان(عج) يا ساير ائمه را ديده است. نماز خواندنش با فكر و عميق بود. از غيبت نفرت عجيبي داشت و هر جا مي‌ديد دارند درباره كسي حرف مي‌زنند، بلافاصله بلند مي‌شد و مي‌رفت. هم خودش و هم مهدي خيلي منظم بودند. وقتي دفتر و كتاب‌هايشان را مي‌ديدم، كيف مي‌كرد. يك بار نديدم كه روي آنها خط خوردگي وجود داشته باشد. هيچ وقت نديدم از درسي بنالد و گلايه كند. از همان دبستان تا دبيرستان، درسش را مرتب خواند و مزاحمتي درست نكرد. براي درست خواندنش برنامه خاصي داشت. روزها مي‌خوابيد و شب‌ها كه خلوت بود و همه خواب بودند، بيدار مي‌نشست و درس مي‌خواند. بالاي پشت بام يك اتاقك بود كه آن را با مهدي تبديل به كتابخانه كرده بودند. مي‌رفت و توي گرماي سخت آبادان، آنجا مي‌نشست و درس مي‌خواند. مثل بچه‌هاي لوس امروز هم نبود كه بگويد درس مي‌خوانم، تقويتم كنيد و براي غذا خوردن، ادا در بياورد. به قدري قانع بود كه حد نداشت. يك بار آمد خانه ما. من تازه زايمان كرده بودم. بر حسب تصادف من آن روز نان نداشتم. مستأجر هم بودم. مانده بودم چه كار كنم و چه غذايي به او بدهم. مريم پرسيد، «چته، ‌چرا داري تاب مي‌خوري؟ » گفتم،‌ «نون نداريم، مي‌خواهم برايت برنج بگذارم.» گفت، «حوصله داري؟» يادم نمي‌رود كه يك مشت نان خشك داشتيم، نشست و همان‌ها را با چنان اشتهايي خورد، انگار كه بهترين نان را توي سفره گذاشته‌ام. يك ذره قيد و بندهاي اين جوري را نداشت. وقتي يادم مي‌آيد، بغضم مي‌گيرد. هميشه همين طور بود. مهدي هم عجيب دل مهرباني داشت. هر وقت مادرمان مي‌رفت نان بپزد، بالاي سرش چتر مي‌گرفت كه باران اذيتش نكند. مادرم براي نان پختن براي ما دخترها نوبت گذاشته بود. مهدي مي‌گفت، «براي من هم نوبت بگذاريد. من هم از اين نان مي‌خورم» انصافاً از ما هم بهتر خمير مي‌گرفت. خيلي مراقب مادرمان بود، براي همين مادرم بعد از شهادت مهدي خيلي صدمه خورد و بعد هم كه شهادت مريم پيش آمد، كمرش شكست. نه كه مادرم از عراق آمده بود و در اينجا كسي و كاري نداشت، ما بچه‌ها همه كس او بوديم و رفتن مهدي و مريم بيمارش كرد.

 

 

پدر شما زود فوت كردند؟

خوشبختانه نه، همه ما ازدواج كرده بوديم كه حاج لطيف فوت كرد.

از روحيات ايشان بگوييد؟

بعد از شهادت مريم، پدرم دست كم دو هفته يك بار مي‌آمد آبادان و مي‌رفت سر خاك آنها. من هر وقت مي‌رفتم قبرستان، مي‌ديدم سنگ قبر آنها برق مي‌زند. پدرم خيلي آدم مقيدي بود. هميشه روزه بود و هر وقت از كار فراغت پيدا مي‌كرد، قرآن و دعا مي‌خواند. بسيار مقيد به نان حلال بود. مريم هم خيلي روزه مي‌گرفت. شنيدم كه يك سال تمام روزه گرفته بود. وقتي پرسيدند، «چرا اين كار را مي‌كني؟» گفته بود، «مي‌خواهم خودم پيشاپيش براي خودم خيرات بفرستم»

از خاطرات شيريني كه از خواهرتان داريد چيزي به يادتان مانده؟

مريم و فاطمه و عقيله در آبادان بودند. جواهر هم بود، ولي بعد كه ازدواج كرد، رفت. فاطمه مي‌گفت هر وقت ما را جايي دعوت مي‌كردند، مريم پيشاپيش مي‌رفت و به آنها مي‌گفت كه آبگوشت درست كنيد. يك روز من صدايم درآمد و پرسيدم، «خسته شدم از بس آبگوشت خوردم. چرا ما هر جا مي‌رويم به ما آبگوشت مي‌دهند؟» مريم گفت، «من به آنها مي‌گويم. هم من دوست دارم، هم راحت است و صاحبخانه به درد سر نمي‌افتد.» بسيار بخشنده و سخاوتمند بود. يك وقت‌هايي چيزهايي را برايش مي‌دوختم و او همه را مي‌بخشيد به هر كسي كه كمترين علاقه‌اي به آنها نشان مي‌داد. كوچك‌ترين توجهي به دنيا نداشت. جنگ كه شروع شد، ما ده دوازده‌ نفري توي يك اتاق زندگي مي‌كرديم. من چرخ دستي‌ام را برده بودم و براي خواهرها و كساني كه مي‌توانستم با چه زحمتي لباس مي‌دوختم و او اين طور مي‌بخشيد و مي‌گفت آنها بيشتر احتياج دارند.

خودش خياطي بلد بود؟

آره، با سليقه بود و با عرضه. از پس كارهايش بر مي‌آمد. خيلي علاقه داشت. توي كارهاي خانه خيلي خوب بود؛ اما بيرون خانه هم حسابي فعال بود.

بيشتر تحت تأثير چه كسي بود؟

برادر شهيدمان مهدي، بعد هم با من چون دختر بزرگ خانواده بودم و بچه‌هايم نوه بزرگ خانواده بودند و او خيلي با آنها انس و الفت داشت. هميشه مي‌گفت اگر من شهيد بشوم، سميره بيشتر از مادرم اذيت مي‌شود.

از نظر قيافه و اخلاقه به چه كسي شبيه‌تر بود.؟

از نظر قيافه شبيه من بود، اما حالا دختر فاطمه خيلي به او شبيه است. از نظر اخلاق هم فاطمه از همه بيشتر به او شباهت دارد.

آيا با دخترهايتان در مورد خاله‌شان صحبت مي‌كنيد؟ تأثير مريم بر آنها چيست؟

دخترم خيلي كوچك بود كه مريم شهيد شد. حالا هم خيلي يادش مي‌كند.

فرق برادر و خواهر شهيدتان با جوان‌هاي حالا چيست؟

والله همان موقع هم آنها با جوان‌هاي هم سن و سالشان فرق داشتند. اين طور نبود كه همه جوان‌هاي آن دوره سرشان تو اين حساب و كتاب‌ها باشد. آنها هم اتلاف وقت‌هاي مخصوص خودشان را داشتند. مهدي از آن پسرهايي نبود كه موهايشان را بلند مي‌كردند و دائماً دنبال خريدن اين بلوز و آن بلوز بودند. يك بار هم من برايش پيراهن دوختم، برد و آن را بخشيد! خيلي ساده مي‌پوشيد. تميز و مرتب و آراسته بود. هر دوتايشان هميشه مرتب بودند، اما دنبال مد و اين برنامه‌ها نبودند. كلاً با بقيه بچه‌ها فرق داشتند. هميشه كتاب‌هاي مذهبي و مبارزاتي را مطالعه مي‌كردند، يك بار هم نزديك بود گرفتار شويم.

چطور؟

مريم و مهدي توي كتابخانه روي پشت بام چند تا كتاب ممنوع هم داشتند. اعلاميه‌هاي امام هم بود. مهدي گفته بود كه اگر وضعيت خاصي پيش آمد، همه آنها را به دست احمد برسانيم. يك شب مهدي از شدت دل درد كبود شده بود. مريم دويد سر كوچه و تلفن زد به اورژانس. ماشين كه آمد، جواهر به آنهايي كه روپوش سفيد داشتند، مشكوك مي‌شود و به مريم مي‌گويد گمان نكنم اينها دكتر باشند. از وقتي آمده‌اند، دائماً‌ به گوش و كنار خانه سرك مي‌كشند و اگر علي جلويشان را نمي‌گرفت، مي‌خواستند روي پشت بام هم بروند. مهدي با ايما و اشاره به مريم حالي مي‌كند كه چه بايد بكند و او مي‌رود و كتاب‌ها و اعلاميه‌ها را بر مي‌دارد و از خانه مي‌زند بيرون و با هزار زحمت، آنها را به دست احمد مي‌رساند. بچه‌ها هم حواسشان را جمع مي‌كنند كه يك وقت آن دكتر قلابي‌ها به مهدي آمپولي نزنند و يا به او دارو ندهند. متأسفانه مشكلات زندگي خيلي از خاطره‌ها را از ياد آدم مي‌برد.

شما تقريباً حكم مادر را براي خواهر و برادر شهيدتان داشتيد...

همه كارهايشان به عهده من بود. بردن به بيمارستان، خريد لباس، مدرسه و همه چيز. بقيه خواهر و برادرها فعاليت سياسي مي‌كردند، اما بعد از شهادت مهدي و مريم،‌ من همچنانن در كنار مادرم بودم.

حضور اين دو شهيد را چگونه احساس مي‌كنيد؟

هر وقت به مشكلي بر مي‌خورم. سر خاك مريم مي‌روم و كمك مي‌گيرم. گاهي كمكم مي‌كند. با او حرف مي‌زنم و مي‌گويم، «از خدا بخواه كمكم كند» دوستانش هم مي‌گويند هر وقت سر خاكش مي‌رويم، حاجتمان را مي‌گيريم. خيلي پاك بود. خيلي شجاع بود. دل و جرئت عجيبي داشت. از همان بچگي نترس و زرنگ بود. ديوار راست را بالا مي‌رفت. مهدي هم خيلي نترس بود، ولي آرام بود.

 

منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 27

عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 522
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 14 مهر 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی
گفتگو با فاطمه فتاحی، نفر اول کنکور انسانی
مصاحبه اوّل:
گفتگو با فاطمه فتاحی، نفر اول کنکور انسانی
فاطمه فتاحی، نفر اول کنکور علوم انسانی که امروز در رشته روانشناسی دانشگاه تهران مشغول به تحصیل است در مصاحبه ای دوستانه و صمیمی از انگیزه خود برای رسیدن به این نقطه گفته است.

فاطمه فتاحی، نفر اول کنکور علوم انسانی که امروز در رشته روانشناسی دانشگاه تهران مشغول به تحصیل است در مصاحبه ای دوستانه و صمیمی علاقه خود به رهبر انقلاب  را مهمترین وجه این مصاحبه عنوان می کند و این مسئله را مدیون تربیت خانوادگی اش می داند. او که  از افراط و تفریط در سیاست به شدت نگران است، حوادث سال ۸۸ و ناآرامی های بعد از انتخابات ایران را عامل مظلوم واقع شدن مردم و رهبری می داند و می گوید این مسئله اثر زیادی بر روی اراده اش برای اول شدن در کنکور داشت. فتاحی می خواهد در آینده با تطبیق روانشناسی با علوم دینی سهم خود در اسلامی سازی علوم دانشگاهی مدرن را جامه عمل بپوشاند و ریشه انحرافات را در همین متون می بیند.

خانم فتاحی خود را مانوس با شهید چمران می داند و در چند سفری که به جبهه های جنوب داشته است شلمچه را خاص ترین منطقه برای خود می داند. او در این مصاحبه از اینکه چرا وارد دانشگاه الزهرا(س) یا حوزه علمیه نشده سخن گفته و نظراتش در رابطه با ادامه تحصیل در خارج از کشور را هم بیان کرده است. آنچه که در ادامه می آید گفت وگو دوستانه ای است که خبرنگار فاطر با خانم فاطمه فتاحی نفر اول کنکور علوم انسانی انجام داده است.

*با چه انگیزه ای توانستید به رتبه یک کنکور برسید؟

در سال پیش دانشگاهی کاری جز درس خواندن وجود ندارد اما من فکر کردم این یک سال از  عمرم را که باید برای این کار زمان بگذارم با یک هدف والاتری طی کنم. بیشتر از اینکه وارد یک رشته خاص یا دانشگاه خاص و یا یک رتبه خاص بشوم، آن چیزی که واقعا  به من  انگیزه داد تا پایان کار با یک شور خاصی درس خواندنم را ادامه دهم و هیچ وقت کم نیاورم این بود که به سخن رهبرم مبنی بر جهاد علمی و توقعی که از علو م انسانی دارند لبیکی گفته باشم. در واقع بدنبال این بودم که به عنوان کوچکترین عضو این نظام کاری کرده باشم که دل ایشان را شاد کرده باشم.

یک نکته مهم خانواده و تربیت خانوادگی است. وقتی فردی در خانواده ولایی حضور داشته باشد آن تربیت به فرد منتقل می شود و یک احساس احترام و یک حس مسئولیت در این زمینه در فرد ایجاد می شود. با مقدمه ای که خدمتتان عرض کردم بعد از اتفاقات سال ۸۸ احساس کردم که ما باید در زمینه علمی به عنوان افراد مذهبی نشان دهیم که این قشر می توانند هجم بیشتری از نخبگان علمی کشور نسبت به گذشته را به خود اختصاص دهند. آن بی حرمتی ها و بی احترامی هایی که صورت می گرفت من را به عنوان فردی که معتقد به نظام و ولایت بودم خیلی آزرده می کرد. برتری در کنکور انگیزه ای بود که پاسخگوی این بی حرمتی ها باشم.

*به چه علت رشته روانشناسی را انتخاب کردید؟

در درجه اول علاقه بنده به این رشته بوده است و اینکه با توجه به لزوم اسلامی شدن رشته های علوم انسانی و اینکه روانشناسی جز رشته هایی است که بسیار جای کار و پژوهش دارد و باید تحولی بزرگ در این رشته صورت بگیرد؛ این شد که رشته روانشناسی را با توجه به علاقه و استدلا های منطقی خودم انتخاب کردم.

*محتوای این رشته با مواضع انقلابی شما در تناقض نیست؟

درست است که روانشانسی رشته ای ترجمه شده و بر اساس مکاتب مادی غربی است اما اینکه ما بخواهیم بر این اساس عقب بکشیم این رو بنده نمی پسندم و این را هم می دانم که حضور در این رشته کار بسیار سنگینی را می طلبد و اینکه من باید در کنار مباحثی که از دانشگاه دریافت می کنم پایه های معارفی و دینی خودم را قوی کنم.

*قصد دارید تا آخر در رشته روانشناسی فعالیت علمی داشته باشید؟

پاسخ این سوال مستلزم این است که بنده آشنایی بیشتری با این رشته پیدا کنم. ولی نمی گویم که تا درجه دکتری قصد خواندن این رشته را دارم. این امکان وجود دارد که اواسط آن وارد حوزه بشوم یا اینکه تغییر رشته دهم ولی تا الان آن چیزی که علاقمند به آن هستم خواندن این رشته در دانشگاه است.

*آیا برنامه ای برای حضور در تشکل های دانشگاهی دارید؟

باید در فضای دانشگاه حضور پیدا کنم. فضا را ببینم. نیازها را بسنجم و سپس تصمیم بگیرم. آن چیزی که مد نظر بنده است جلوگیری از افراط و تفریط در این فضاها است. اگر احساس کنم که حضور بنده در این تشکل ها مفید است و همچنین آن تشکل ها موجب تعالی بنده می شوند قطعا حضور پیدا خواهم کرد.

*دغدغه اصلی شما در محیط دانشگاه چیست؟

آن چیزی که برای بنده مهم می باشد این است که من به عنوان یک دانشجو مانند سایر دانشجویان سال های گذشته واد دانشگاه نشوم، ترم هایی را بگذرانم، نمراتی بگیرم و سپس وارد کار بشوم. یک زندگی روتین اینگونه را نمی پسندم.

*پس چه زندگی را می پسندید؟

آن چیزی که برای من مهم است رسیدن به کمال و تعالی در این روند است. خودسازی که من بدنبال آن هستم متحقق شود. وقتی بخشی از کمال بنده این است که من برای پیشرفت کشور تلاش کنم مسلما به این منتهی می شود که بنده در فضای دانشگاهی بتوانم کاری کنم که این رشته به درد کشورم بخورد.

*در مورد اینکه دانشجو یا دانش آموز دچار روزمرگی در محیط تحصیل نشود، نظری دارید؟

ببینید وقتی آدم یک علاقه ای به حقیقت و علم واقعی داشته باشد و در مسیر رسیدن به چراهای خود گام بردارد چنین حالتی هیچ گاه انسان را دچار روزمرگی نمی کند. این نکته را هم باید اضافه کنم این علم همواره باید در کنار ایمان باشد و همه این ها می تواند دخیل در عدم روزمرگی باشد.

* نظر شما در رابطه با اینکه در دانشگاه ها شهید گمنام به خاک می سپارند، چیست؟

با توجه به اینکه دایی بنده شهید شده اند من خیلی با فضای شهید و شهادت مانوس بودم و از همان اول احترام خاصی برای این عزیزان قائل بودم و همیشه به عنوان افراد معنوی که هم سن و سال خودم بودند همواره به آنها غبطه می خوردم و سعی می کردم شهدا الگوی بنده باشند. این یک واقعیت است که من با توسل و صحبت کردن با آنها همواره آرامش می گیرم. وقتی به کهف الشهدا یا بهشت زهرا(س) می روم احساس آرامش می کنم. شهدای ما افرادی بودند که رابطه خوبی با خدای خود داشتند وقتی که در کنار آنها قرار می گیریم خصوصا در مناطق جنگی، آن احساس حضور خدا خیلی پر رنگ جلوه می کند و این حس به آن فردی که در آن منطقه حضور دارد منتقل می شود و همین باعث می شود که آرامش خاصی به وجود بیاید. باید این را هم بگویم که این فضا سبب می شود انسان خودش را از شهدا دور نبیند . همانطوری که شهدا خدای خود را دیدند و درک کردند ما هم می توانیم در آن جایگاه قرار بگیریم که آن ارتباط معنوی را با خدای خودمان برقرار کنیم.

*دایی شما کجا شهید شدند؟

شلمچه، و در عملیات کربلای ۵ سال ۶۵

*تا حالا به مناطق جنگی سفر کردید؟

بله. سال ۸۹

*کجا بیشتر احساس آرامش کردید؟

برای من هر منطقه ای یک حس خاص داشت ولی شلمچه و طلاییه برای من خاص تر بود.

*آیا می شود با شهدا مأنوس شد؟ شما اهل این کارها هستید؟

بله، بنده خیلی سعی کردذم که با شهید چمران مانوس شوم. پس از اینکه دل نوشته های ایشان را خواندم هم انگیزه ام چند برابر شد و هم آرامش خاصی پیدا کردم. واقعا این شهید بزرگوار در زندگی من اثر گذار بوده است.

* شهید چمران در مسیر زندگی خود از یک سری مزیت های علمی چشم پوشی کرد، شما هم اهل این کارها هستید؟ آیا این اقدام را صحیح می دانید؟

درس و دانشگاه وسیله ای برای رسیدن به کمال بنده است. اگر موقعی احساس کنم که این درس خواندن و حضور در دانشگاه نمی تواند برای من آن چیزی را که می خواهم رقم بزند قطعا وارد فعالیت های دیگر خواهم شد.

*چرا وارد حوزه یا دانشگاه الزهرا(س) نشدید؟

اگر بنده در دانشگاه الزهرا(س) یا حوزه علمیه ورود پیدا می کردم فضا برای بنده بسیار راحت تر بود اما این مهم است که ما چه چیزی را به چه چیزی ترجیح می دهیم. “راحتی” اینجا برای من اولویت نداشت. بنده احساس می کنم فعالیتی که می توانم در دانشگاه تهران انجام دهم از بقیه محیط های علمی بالاتر است. حضور در دانشگاه تهران به تنهایی برای بنده اولویت ندارد ولی آن مرتبه علمی که می توانم با حضور در این فضا به آن برسم این زمینه را برای من ایجاد می کند که در زمینه ها ی مختلف اثرگذار باشم.

* به هر حال برخی با نظر شما موافق نیستند نظر شما در این رابطه چیست؟ برای حضور در دانشگاه خودتان را آماده کرده اید؟

 وقتی فردی بر اساس اصول و معیارهای خودش حرکت کند و به اعتقادات خودش پای بند باشد اگر فضا هم برای او سرخوردگی هایی را پیش بیاورد چون ایمان به درستی راه خودش دارد انگیزه ای در وجودش نقش می بندد که سبب می شود راهش را ادامه دهد. امروزه شاید فضای دانشگاه فضای خیلی ایده آلی نباشد اما مهم این است که فرد خودش را در این فضا حفظ کند و متناسب با معیارهایی که در دین وجود دارد بتواند تعامل هایی را برقرار کند و سپس در مرحله بعدی اگر توانست اثرگذار باشد.

من نسبت به مواضع و صحبت هایی که در رابطه با رهبری انجام دادم واقع گرا بودم. بازتاب های صحبت هایم را دنبال کرده ام و می دانم که موافقت ها و مخالفت های فراوانی با عقاید بنده در محیط دانشگاه وجود دارد. اما قدم گذاشتن در راه های سخت است که انسان را به کمال می رساند. انشاءالله اگر توکلم را به خدا حفظ کنم و همیشه از خدا کمک بخواهم مسلما لغزشها را خود خداوند از جلوی پایم بر خواهد داشت. ولی می دانم که فضا بسیار سنگین است و باید محکم و همراه با استدلال بر روی اعتقاداتم ایستادگی کنم.

*اهل سیاست هستید؟

بدون افراط و تفریط

*به نظر شما دانشجوی نفر اول کنکور علوم انسانی باید سیاسی باشد؟

نه . بایدی وجود ندارد اما این معنای عدم حضور هم نیست. به عنوان یک فرد ایرانی مسلمانی که معتقد به نظام هستم در زمینه سیاست هم بر اساس دیدگاهی که دارم فعالیت انجام می دهم اما وارد شدن به بحث های جزئی سیاسی روحیات خاصی را می طلبد. جبهه گیری بنده به این خاطر است، افرادی که وارد بحث های سیاسی می شوند به قدری غرق در این موضوعات می شوند که از فعالیت علمی فاصله می گیرند و به خودشان ضربه وارد می کنند. به خاطر همین خیلی نمی پسندم این افراط ها و تفریط ها را.

*اگر بورسیه خارج از کشور شوید چه تصمیمی می گیرید؟

دغدغه و غایت من فقط تحصیل نیست. تحصیل در خارج از کشور را به منزله بالا رفتن منزلت اجتماعی نمی دانم و برایم مهم نیست. غایت زندگی من بالاتر از این چیزها است.

* به نظر شما دختران باید در جامعه

حضور خانم ها در زمینه های مختلف خصوصا در زمینه های تخصصی امری انکار ناپذیر است اما نحوه حضور مهم تر از خود حضور است تا خللی در جامعه رخ ندهد. اگر فردی بر اساس اصول و معیار دینی در جامعه حضور پیدا کند و آینده کشور برایش مهم باشد مسلما حضورش هم می تواند مفید باشد و صدمه ای هم به فضای فرهنگی انقلاب وارد نخواهد کرد.

*از بزرگترین آرزویتان برایمان بگویید؟

یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه المرضیه. اینکه خداوند از من راضی باشد بزرگترین آرزوی زندگی من است. و انشاءالله تا آخر پای ولایت ایستاده ام.

منبع: فاطر نیوز



مصاحبه دوم:


 پس از چند روز پيگيري توانستيم با فاطمه فتاحي، نفر اول علوم انساني كنكور 1391 ارتباط برقرار كرده و از ايشان براي مصاحبه دعوت كنيم. صبح يك روز تابستاني ماه مبارك رمضان، فاطمه فتاحي به همراه پدر به موسسه كيهان آمدند و در فضايي صميمي در يك گفت وگوي دانشجويي شركت كردند. در پايان مصاحبه خانم فتاحي و پدرش ملاقاتي با حسين شريعتمداري سرپرست و نماينده مقام معظم رهبري در مؤسسه كيهان انجام دادند. متن زير حاصل گفت وگوي ما با او و پدرش است.

عامل اصلي موفقيت شما چه بود؟
 
در موفقيت من يك عامل محور اصلي نبود و مجموعه اي از عوامل دست به دست هم دادند تا توانستم اين موفقيت را به دست بياورم. توكل به خدا، ايمان، حمايت خانواده، تلاش فردي هم در اين بين بسيار مهم است. ضمن اينكه كادر مدرسه از من حمايت ويژه مي كردند، اما آن چيزي كه از همان ابتدا هدف اصلي من بود، اين بود كه بتوانم بهترين رتبه را كسب كنم كه به عنوان يك فرد متدين رتبه يك را تقديم رهبر عزيز بكنم. اين عميق ترين نيت دروني من بود. به همين خاطر هم هيچ وقت انگيزه ام را از دست ندادم و خسته نشدم. هر موقع احساس كردم خللي در كارم ايجاد مي شود، به خود مي گفتم به خاطر هدفم بايد تلاش كنم. در مدرسه هم به خاطر اين انگيزه، از من حمايت هاي زيادي مي كردند و خيلي به من كمك كردند.
 
شما در كدام مدرسه درس خوانده ايد؟ محيط آن مذهبي بود؟
 
محيط مدرسه ما مثل ديگر مدارس بود. اما كادر مدرسه، افرادي مومن و انقلابي بودند و مسايلي كه از جنس دغدغه هاي من برايشان اهميت بسيار زيادي داشت. من سال اول دبيرستانم را در دبيرستان نمونه مردمي فرهنگ در منطقه 7 خواندم، سال دوم و سوم را در دبيرستان نمونه مردمي فرهنگ در منطقه 10 و سال پيش دانشگاهي را در موسسه غيرانتفاعي فائزون خواندم. البته كادر مدرسه فائزون، همان كادر دبيرستان نمونه مردمي فرهنگ منطقه 10بودند كه پس از بازنشسته شدن، اين مدرسه را تاسيس كرده بودند.
 
- شما در كلاس هاي كمك آموزشي و كلاس هاي آمادگي كنكور هم شركت كرديد؟
 
خير، من اصلا در كلاس هاي خارج از مدرسه شركت نمي كردم. حتي كنكورهاي آزمايشي موسسه هاي خصوصي را شركت نمي كردم. به همان برنامه اي كه مدرسه در نظر گرفته بود اكتفا مي كردم.
دبيران ما جزو بهترين معلم ها بودند، البته در ايام نزديك كنكور، شركت در كنكورهاي آزمايشي را توصيه مي كردند اما من قبول نكردم.
 
شما در مصاحبه اي انگيزه خود را لبيك به فرمان جهاد علمي رهبري معظم انقلاب به دانش آموزان و دانشجويان عنوان كرده ايد اين انگيزه را خانواده در شما به وجود آوردند يا كادر مدرسه؟
 
محيط خانواده بسيار تاثيرگذار است. مسلما محيط خانواده و تربيت آنها در ولايت پذيري من بسيار تاثيرگذار بوده، وقتي خانواده خود دغدغه و عشق به ولايت داشته باشند اين دغدغه به فرزندان هم منتقل مي شود. اما در جامعه اتفاقاتي رخ مي دهد كه احساس مي كنم به رهبرم و مقدساتم بي حرمتي مي شود. به خاطر همين من هميشه سعي مي كردم يك كاري كنم كه بين اين همه هياهو دل رهبرم را شاد كنم. محيط خانواده و مدرسه هم در به وجود آمدن اين انگيزه موثر بود، ولي مهم تر از اين چيزهايي بود كه در سطح جامعه مي ديدم و باب ميلم نبود، اين ها باعث پررنگ شدن انگيزه ام شد. مثلا اينكه ما يك كشور اسلامي هستيم، دوست داشتم كساني كه وارد عرصه علمي و پژوهشي مي شوند آدم هاي متديني باشند.
 
- چه رشته و دانشگاهي را مي خواهيد انتخاب كنيد، و برنامه شما براي فعاليتهاي دانشجويي چيست؟
 
رشته هاي مختلفي مد نظر من است، كه يكي از آنها روانشناسي دانشگاه تهران است. در خصوص فعاليت دانشجويي نيازمند شناخت بيشتر از محيط دانشگاه هستم در عين حال معتقدم هر دانشجو بايد فعاليت دانشجويي هم داشته باشد.
 
- فعاليت علمي يا سياسي؟
 
به نظرم دانشجو بايد در هر دو زمينه فعاليت داشته باشد.
 
- چه كساني از انگيزه شما اطلاع داشتند و واكنش آنها به اين مسئله چه بود؟
 
معاون مدرسه در جريان بود و به خاطر اين انگيزه اي كه داشتم هميشه از من حمايت مي كرد. و همينطور پدر و مادرم.
 
- چرا به ديگران بروز نمي داديد؟
 
من دوست داشتم ابتدا به آن نتيجه دست پيدا كنم بعد به همه اعلام كنم.
 
- آقاي فتاحي در دوران درسي دخترتان، چه نكاتي به نظرتان قابل ذكر است.
 
پدر خانم فتاحي: من و همسرم قبل از اينكه دختر بزرگم وارد مدرسه شود، به اين نتيجه رسيدم كه بزرگ ترين سرمايه مان در زندگي، فرزندانمان هستند. هرچقدر بخواهيم هزينه كنيم، سرمايه و انرژي بگذاريم، در تربيت و رشد و تعالي اين بچه ها بايد كار بكنيم. براي ما اين مسئله بعضا سخت هم بود. لذا به دنبال يك مدرسه خوب براي فرزندانمان بوديم و هم اينكه هزينه هاي مدرسه را تامين بكنيم، تا اينكه فرزندمان در محيط مناسبي رشد بكند. لذا فرزندانمان در يك محيط مناسب رشد پيدا كردند: الحمدالله انتخاب مسيرشان هم درست بود.
 
- شغل خود شما چيست؟
 
پدر خانم فتاحي: من بازنشسته هستم و همسرم پزشك هستند.
 
- خود شما چقدر پيگير درس فرزندتان بوديد؟
 
پدر خانم فتاحي: ما عملا نمي توانستيم زياد وقت بگذاريم چون ما در نظام آموزشي با 30 سال فاصله آموزش درس خوانده بوديم. اينكه بخواهيم در درس كمكشان كنيم، برايمان امكان پذير بود، اما پيگيري هاي كلي را انجام مي داديم كه درسها خوانده شود. بيشتر كادر مدرسه بودند كه پيگير دروس بودند.
 
- براي انجام امور درسي خودكفا بودند يا شما را هم درگير مي كردند؟
 
پدر فاطمه فتاحي: بيشترين وقتي كه بچه ها از ما گرفتند، در دوران دبستان بود، مثلا احتياج بود ديكته گفته شود، و مشق ها پيگيري شود؛ اما در مقطع راهنمايي و دبيرستان مدارس خود تدبيرهايي دارند، كه ما پشتيباني مي كرديم. 
 
- شما چقدر اين موفقيت را براي خودتان پيش بيني مي كرديد؟
 
خانم فتاحي: من از ابتداي پيش دانشگاهي كه شروع به درس خواندن كردم، چنين هدفي را براي خود در نظر گرفتم، چون كه در توانايي ها و استعدادهايم چنين چيزي را مي ديدم. دوست داشتم از تواني كه خدا در من قرار داده نهايت استفاده را ببرم، و با توجه به نتايجي كه در طول سال به دست مي آوردم، كسب چنين نتيجه اي برايم دور از انتظار نبود. 
 
پدر فاطمه فتاحي: ايشان در اتاقشان يك تخته وايت بورد داشتند، و براي خودشان هدف گذاري كرده بودند، مثلا نوشته بودند 335 روز تا رتبه 1 كنكور، و هر روز اين شماره را يكي يكي كم مي كردند. در آزمون هايي كه در مدرسه گرفته مي شد هميشه اول مي شدند. با توجه به اين كه ايشان در اكثر كنكورهاي آزمايشي مدرسه رتبه 1 را به دست مي آوردند، دور از انتظار نبود به دست آوردن چنين رتبه اي. 
 
- روزانه چقدر درس مي خوانديد؟
 
روزهايي كه تعطيل بود، 10 ساعت و روزهايي كه مدرسه مي رفتيم بين 5 تا 6 ساعت. 
 
- برنامه ريزي روزانه شما چطور بود؟
 
بعد از اين كه از مدرسه به خانه مي رسيدم، شروع مي كردم به درس خواندن و سعي مي كردم هر روز بيشترين توانايي ام را براي درس خواندن بگذارم. ولي تمام توانم را هم استفاده نمي كردم. مثلا 90% توانم را براي درس خواندن مي گذاشتم، تا بتوانم در روزهاي ديگر هم درس بخوانم. يعني در روز آن قدر تحت فشار درس نمي خواندم كه توانايي ادامه دادن براي روزهاي ديگر را نداشته باشم. سعي مي كردم هميشه در كنار درس، استراحت هم بكنم. براي اينكه خسته نشوم و بتوانم در روزهاي آينده هم درسم را دنبال كنم. در روزهاي تعطيل هم بيشتر صبح ها درس مي خواندم. ظهرها استراحت مي كردم تا بتوانم بعد از ظهر و عصر دوباره درس بخوانم. 
 
- در پيش دانشگاهي مطالعه آزاد هم داشتيد؟
خير، ولي قبل از آن مطالعه آزاد داشتم. 
 
- در چه حوزه اي مطالعه مي كرديد؟
در زمينه ادبيات و هم معارف اسلامي.
 
- در حوزه ادبيات، شعر مي خوانديد يا رمان؟
رمان.
 
- چند نمونه را نام مي بريد؟
در زمينه معارف بيشتر كتاب هاي شهيد مطهري مثل حماسه حسيني، فلسفه اخلاق، آزادي معنوي و... و به صورت پراكنده آثاري از علماي بزرگوار مثل آيت الله جوادي آملي. در ساير زمينه ها هم كتاب هايي مثل دا، داستان سيستان و... 
 
- در دوره پيش دانشگاهي، برنامه هاي جانبي مانند مهماني و مسافرت را انجام مي داديد؟
 
خيلي كم. براي مثال شايد يك ساعت به خانه بستگان مي رفتيم. اما رفت و آمدش وقت و انرژي زيادي مي گرفت و ديگر نمي توانستم درس بخوانم. بنابراين خيلي كمتر از قبل مهماني مي رفتم تا انرژي ام را تلف نكنم. 
پدر فاطمه فتاحي: به خاطر موفقيت دخترم مسافرت هاي يك سال اخير ما كلا لغو شد. 
 
- اخبار كشور و جهان اسلام را چگونه باخبر مي شويد؟
اخبار را بيشتر از تلويزيون دنبال مي كردم. 
 
- با اينترنت چقدر كار مي كنيد؟
نسبت به رسانه هاي ديگر بسيار آسان تر است. مثل تلويزيون نيست كه بگوييم يك ساعت مشخصي دارد، به همين جهت بيشتر از اينترنت استفاده مي كنم. 
 
- خاطره يا خاطراتي از دوران دبيرستان تان نقل كنيد. 
حضور ذهن ندارم. 
 
- در كنكور در چه درس هايي درصد و نمره كامل را به دست آورديد؟
اقتصاد، تاريخ، جغرافيا و جامعه شناسي. 
 
- پس چرا در يكي از همين رشته هايي كه درصد كامل را به دست آورديد ادامه تحصيل نمي دهيد؟
كتاب هايي كه در دبيرستان مي خوانيم، بسيار متفاوت از كتاب هايي است كه در دانشگاه قرار است بخوانيم. من به كتاب اقتصاد سال دوم دبيرستان بسيار علاقه مند بودم، ولي اينكه بخواهم در دانشگاه هم اقتصاد را ادامه دهم، بحث ديگري است. 
 
- يكي از اهدافتان كه محقق شد، كسب رتبه اول و لبيك به فرمان رهبر معظم انقلاب بود. هدف بعدي شما چيست؟
 
جهاد علمي كه هيچ موقع پايان نمي يابد. اميدوارم بتوانم در زمينه تحول علوم انساني مشاركت داشته و فعاليت هاي علمي و پژوهشي را ادامه دهم.
 
- چه شد كه شما در سال دوم دبيرستان رشته علوم انساني را انتخاب كرديد؟
 
هم اينكه علاقه مند بودم، و هم اينكه رشته انساني را مورد نيازتر مي دانستم، هم در زندگي شخصي خودم و هم در جامعه.
 
- رشته اي كه مي خواهيد انتخاب كنيد (روانشناسي)، يك رشته است با متون ترجمه اي. آيا براي تكميل دانش خود، مطالعاتي در زمينه معارف اسلامي هم داريد؟
بله. نيت من هم همين بود كه بتوانم در كنار درس دانشگاهي ام، در حوزه هاي علوم اسلامي هم فعاليت علمي بكنم تا بتوانم مقايسه اي بين آن مباحثي كه در دانشگاه مي خوانيم و آن معارفي كه ما در دين خود داريم، انجام بدهيم. همچنين نيازي در خود مي بينم تا به يك خودسازي برسم.
 
- نقش معنويات و تهذيب را در دوران جواني چقدر تأثيرگذار مي دانيد؟
بسيار مهم و تأثيرگذار است. انسان در دوران پيش دانشگاهي، رابطه اش با خدا خيلي عجيب و متفاوت از سال هاي ديگر است. نه صرفاً به خاطر رتبه. آرامشم را مديون دعا و توسل هستم و اگر اين آرامش نبود نمي توانستم به ديگر فعاليت هايم ادامه دهم.
 
- در مناسبت هاي مذهبي خاص چطور درس مي خوانديد؟
 
در بعضي از مناسبت ها مثل شب هاي قدر، ايام تاسوعا و عاشورا، روز قدس و...، اصلاً دلم نمي آمد درس بخوانم و در اين مراسم ها شركت نكنم. فكر مي كنم درس خواندن در آن زمان بركتي ندارد. ما هميشه در مدرسه مان سه شنبه ها مراسم زيارت عاشورا برگزار مي كرديم. سعي مي كرديم هم در جمع مان معنويات را پررنگ كنيم و اينكه هر كس به صورت فردي رابطه معنوي اش را با خدا حفظ كند.
 
- روز قدس هم شركت كرديد؟
بله.
 
- نظر شما راجع به مسئله فلسطين چيست؟
وقتي در غزه انسانيت ناديده گرفته مي شود، هركسي كه در خود انسانيت را احساس مي كند بايد يك واكنشي نشان دهد. نه فقط مسلمانان. هر كس كه انسان است بايد واكنش نشان دهد.
 
- شما وبلاگ هم داريد؟
بله.
 
- به خبرنگاري علاقه داريد؟
اصلاً.
 
- چرا؟
كار خيلي سختي است و يك روحيه خيلي قوي مي خواهد.
 
تعريف شما از جهاد علمي چيست؟
بنا به اقتضاي شرايط گاهي بايد با جانمان به جهاد برويم گاهي هم با علم مان. با توجه به شرايط امروز دنياتلاش براي حرف اول در علم زدن نوعي جهاد محسوب مي شود.
 
- اگر يك جمله بخواهيد به رهبري بگوييد، چيست؟
همه تلاش من براي كسب رضايت شما بوده، نمي دانم اين امر چقدر محقق شده است. اميدوارم دعاي خيرتان بدرقه راهم باشد.
 
- بزرگ ترين آرزوي شما چيست؟
يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه.
 
اگر موافق باشيد چند كلمه به شما مي گويم و احساستان را نسبت به آن بيان كنيد.
 
- كنكور؟
ماراتن نفس گير
 
- امام رضا(ع)؟
هميشه هوايم را دارد.
 
- روان شناسي؟
نوعي شناخت انسان
 
- دانشگاه؟
لبه تيغ
 
- علوم انساني اسلامي؟
هر علمي اگر با اسلام همراه شود بهترين نتيجه را خواهد داشت.
 
- جهاد؟
پايان نمي پذيرد و در هر دوره به يك شكل است.
 
- 9 دي؟
رهبرمان تنها نيست.
 
- مادر؟
حامي و دلسوز.
 
- پدر؟
همراه و پشتيبان.
 
- زيارت عاشوراهاي سه شنبه؟
در هياهوي درس ها، لذت پر كشيدن تا بين الحرمين.
 
- امام خامنه اي؟
رهبر مقتدر كه اين انقلاب را به دست صاحب اصلي اش خواهد سپرد.
ان شاءالله

منبع: رجانیوز
عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 536
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 14 مهر 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی


اولين دختر نوجوان بسيجي همزمان با آغاز هفته بسيج اولين پرواز عملياتي خود را با هواپيماي فوق سبک (جايروکوپتر) بر فراز تهران انجام داد.
به گزارش گروه دفاع و امنيت مشرق، فاطمه فتحي‌نژاد دختر نوجوان بسيجي 17 ساله به عنوان اولين خلبان دختر هواپيماي فوق سبک جايروکوپتر با پرواز بر فراز تهران اولين پرواز عملياتي خود را با موفقيت انجام داد.اين پرواز که حدود 15 دقيقه به طول انجاميد، در مرکز آموزش هوايي سپهر سپاه محمد رسول‌الله تهران بزرگ انجام شد.

اين دختر نوجوان با بيان اين که علاقه زيادي به تحصيل در رشته هوا فضا دارد، گفت: خلباني را تا پرواز با هواپيما هاي پهن پيکر ادامه مي دهد. فتحي نژاد با بيان اين که بسيجي عاشق علم و کار است، گفت: بسيجي کار را خسته مي کند اما خود خسته نمي شود.

اين دختر خلبان بسيجي که تا کنون 25 ساعت پرواز کرده است، گفت: وارد اين عرصه شدم چون معتقدم زنان نيز بايد خلباني را ياد بگيرند. فاطمه فتحي نژاد سه سال است که عضو بسيج است.
امروز همچنين برنامه دوره آموزشي پروازي براي خواهران بسيجي آغاز شد.

ویدئوی این پرواز را از اینجا دانلود کنید.



عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 540
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 14 مهر 1394 | نظرات ()